الهی‌نامه

الهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده!

الهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.

الهی، «يا مَن يَعفو عن الكثير و يُعطي الكثيرَ بالقَليل»، از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده!

الهی، سالياني مي‌پنداشتم كه ما حافظ دين توايم، «استغفرك اللهمّ». در اين ليلة الرغائب 1390 فهميدم كه دين تو حافظ ماست، «أحمدك اللهمّ»

الهی، چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گويم كه خرد مدهوش و بيهوش است.

الهی، ما همه بيچاره‌ايم و تنها تو چاره‌اي، و ما همه هيچ كاره‌ايم و تنها تو كاره‌اي.

الهی، از پاي تا فرقم، در نور تو غرقم. «يا نورَ السموات و الأرض، أنعمتَ فَزِدْ»

الهی، شأن اين كلمة كوچك كه به اين علوّ و عظمت است، پس «يا عليُّ يا عظيم»، شأنِ متكلّمِ اين همه كلمات شگفت لاتتناهي چون خواهد بود؟

الهی، واي بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم!

الهی، چون تو حاضري چه جويم، و چون تو ناظري چه گويم.

الهی، چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت، و چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت.

الهی، چون عوامل طاحونه، چشم بسته و تن خسته‌ام؛ راه بسيار مي‌روم و مسافتي نمي‌پيمايم. و اي من اگر دستم نگيري و رهايي‌ام ندهي!

الهی، خودت آگاهي كه درياي دلم را جزر و مدّ است؛ «يا باسط» بسطم ده، و «يا قابض» قبضم كن!

الهی، دست با ادب دراز است و پاي بي‌ادب؛ «يا باسطَ اليَدَيْنِ بالرَحمة، خُذ بِيَدي»

الهی، بسيار كساني دعوي بندگي كرده‌اند و م از ترك دنيا زده‌اند، تا دنيا بديشان روي آورد، جز وي همه را پشت پا زده‌اند. اين بنده در معرض امتحان درنيامده شرمسار است، به حقِّ خودت «ثَبِّت قلبي علي دينك»!

الهی، ناتوانم و در راهم و گردنه‌هاي سخت در پيش است و رهزن‌هاي بسيار در كمين و بار گران بر دوش. «يا هادي، اهدنا الصراطَ المستقيم،صراطَ الّذين أنعمتَ عليهم غيرِ المغضوبِ عليهم ولاالضّالّين!»]1[

الهی، از روي آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده‌ام، از انس و جان شرمنده‌ام، حتي از روي شيطان شرمنده‌ام، كه همه در كار خود استوارند و اين سست عهد، ناپايدار.

الهی، رجب بگذشت و ما از خود نگذشتيم، تو از ما بگذر!

الهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بايد كرد؟